سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
با ترانه ...

 شکر

ما و رهنمایی­های خدا

 هر کدام از ما مسلمان­ها دست­کم روزی 10 بار از خدا می­خواهیم که هدایتمان کند. اما چند نفر از ما هنگامی که با هدایت خدا مواجه می­شود آن را با جان و دل می­پذیرد و به دیده‏ی منت می­نهد؟ بگذارید خاطره­ای تعریف کنم و سپس این پرسش را بیشتر بررسی کنیم.
چندی پیش یکی از دوستان بنده طی پیامکی درخواست کرد برایش استخاره­ای کنم. پاسخ استخاره این بود: «نعمت و آیتی از جانب خدا به شما عرضه می­شود، ولی شما لیاقت و شایستگی آن را ندارید، همچون گذشته آن را تکذیب و انکار می­کنید، نمی­توانید آن را حفظ کنید و در کاری که در پیش دارید شکست می­خورید.»
با حذف بعضی قسمت­ها (مثل عبارت لیاقت نداشتن و تکذیب آیات الهی) و با کمی تلطیف و ملایمت پاسخ استخاره را برای ایشان توضیح دادم. فکر می­کنید دوست من در مورد کاری که برایش استخاره گرفته بود چه کرد؟

آیا برای به دست آوردن این نعمت خدا تلاشی کرد و قدمی برداشت؟
آیا برای سوء سابقه­ای که نزد خدا دارد پوزش طلبید و تلاش کرد این­بار قدر لطف و عنایت خدا را بداند؟
آیا خدا را شکر کرد که قبلاً به او لطف و مرحمت داشته و با اینکه او قدر نعمت­ها و الطاف خدا را ندانسته است، باز هم خدا یک بار دیگر به او لطف کرده و نعمت می­دهد؟
آیا از اینکه مشمول کفران نعمت و تکذیب آیات الهی شود ترسید و به خدا پناه برد و کوشید به چنین خسرانی دچار نشود؟

پس از اندک زمانی و با فاصله‏ی بسیار کم، دو اتفاق جالب در این رابطه افتاد که به نظر من نوعی معجزه و و از نشانه­های الهی بود:
اول اینکه خدا لطف معجزه­گونه­ای کرد و نعمت و آیتی که در استخاره پیش­بینی شده بود از طریق یکی از بندگان خود در اختیار دوست من قرار داد؛ اتفاقی که پیش از این در زندگی او اتفاق نیفتاده بود و شاید بعد از این هم هرگز اتفاق نیفتد و چه­بسا این اولین و آخرین باری بود که چنین نعمتی برای دوست من فراهم می­شد.

دوم اینکه پیش­بینی خدا در استخاره عیناً همانگونه به وقوع پیوست و دوست من با خونسردی و بدون تلاش یا واهمه­ای آن نعمت الهی را رد کرد و در پاسخ به آن فرستاده‏ی خدا که آن نعمت را به همراه آورده بود گفت: «شرایط من به گونه­ای است که نمی­توانم آن را بپذیرم و برایم دردسر و ضرر به دنبال می­آورد»!!!

صرف­نظر از این سؤالات که آیا نعمت و آیت خدا واقعاً برای کسی دردسرساز است و آیا خدا نمی­دانسته شرایط این شخص در آینده چگونه خواهد شد و مصلحت فعلی و آینده‏ی او چیست و چه چیزی برای او نعمت خواهد بود و چه چیزی دردسر تلقی می­شود و آیا ما نمی­توانیم و یا نباید شرایط خود را متناسب با نعمت­های جدید خدا تغییر و تطبیق دهیم و ...، یک سؤال اساسی را نمی­توان بی­پاسخ گذاشت که چرا ما به خدا اعتماد و اطمینان نداریم و رأی و تشخیص خود را برتر و مؤثرتر از تدبیر و تقدیر او می­دانیم. به عبارت دیگر، چرا ما فقط ادعای هدایت شدن داریم، ولی وقتی خدا راه را نشانمان می­دهد ترجیح می­دهیم از آن پیروی نکنیم؟ هرچند هنگام هدایت کردن، این تذکر را هم به ما داده باشد که ممکن است همچون گذشته این نعمت و هدایت را تکذیب و انکار کنی! چرا ما حالا که خود را به دست خدا نمی­سپاریم و نمی­خواهیم با علم و حکمت و تدبیر او پیش رویم، دست­کم از این نمی­ترسیم که مشمول غضب و ناراحتی او شویم و عذاب شدیدی که برای کفران نعمت در نظر گرفته است ما را در بر گیرد؟ (سورة ابراهیم/آیة 7)

بنا ندارم در این نوشته آن عزیز محروم از لطف خدا و فاقد علم راستین را سرزنش و نکوهش کنم که طفلک امروز نمی­داند و نمی­فهمد که در چه معادله­ای قرار داشته و در چه معامله­ای ضرر کرده و اساساً ضرر حقیقی چیست و چگونه ویژگی­هایی خواهد داشت؛ چراکه وقتی به گذشته‏ی خودم می­نگرم از این قبیل خودسری­ها کم در پرونده ندارم و نعمت­هایی را از دست داده­ام که بعد از مدتی با هزار التماس و گریه و زاری هم دیگر به دست نیامده است.
شما هم مطمئناً چنین برخوردهایی با خدا داشته­اید، اگر خوب به گذشته و حال خود بنگرید. اما فقط من و شما و دوست من نیستیم که چنین خطاهای فاحشی می­کنیم. بعد از ماجرایی که برای دوستم اتفاق افتاد من خیلی ناراحت شدم، خواستم استخاره­ای را که درخواست کرده بود برایش یادآوری کنم و از وی انتقاد کنم که چرا از نعمت خدا روی گردان شده و زندگی نکبت­بار و فرساینده را برای خود انتخاب کرده است (سورة طه/آیة 124)؛ اما به یاد یکی از اولیای الهی افتادم که او هم چنین خطایی را مرتکب شده است: حضرت موسی علیه السلام.
در سوره‏ی کهف داستانی بیان شده که مانند سایر داستان­های قرآن کریم، حاوی نکاتی آموزنده است که با دانستن آنها شاید بتوانیم مسیر درست­تری را برای زندگی خود برگزینیم. در آیات 60 تا 82 این سوره همراهی موسی و خضر حکایت شده که خلاصه‏ی آن این چنین است:

موسی از خداوند طلب هدایت کرد و خدا او را به یکی از بندگان خاص خود (یعنی خضر) حوالت داد. پس از اینکه موسی خضر را یافت به او گفت «آیا می­توانم تو را همراهی کنم و در عوض، از آنچه آموخته­ای به من هم بیاموزی؟».
خضر پاسخ داد «تو نمی­توانی با من صبر کنی! و چگونه می­توانی بر آنچه نمی­دانی صبر کنی؟».
موسی گفت «ان­شاءالله مرا صبور خواهی دید و از خواست تو سرپیچی نخواهم کرد».
خضر گفت «پس اگر با من همراه می­شوی در مورد هیچ چیز از من سؤال نپرس تا خودم برایت شرح دهم».
آنها راه افتادند تا سوار یک کشتی شدند که در میان دریا خضر شروع به شکستن آن کرد. موسی تعجب کرد و پرسید «کشتی را می­شکنی که مسافران آن را غرق کنی؟ کار خیلی بدی انجام می­دهی!»
خضر پاسخ داد «نگفتم نمی­توانی با من صبر کنی؟!»
موسی عذرخواهی کرد و گفت «سرزنشم نکن که فراموش کردم و بر من سخت نگیر».
آنان راه خود را ادامه دادند تا به نوجوانی رسیدند که ناگاه خضر او را به قتل رساند. موسی برآشفته شد و اعتراض کرد که «آیا انسان پاکی را بدون قصد قصاص به قتل رساندی؟ کار بسیار زشتی مرتکب شدی!»
خضر دوباره پاسخ داد «نگفتم نمی­توانی با من صبر کنی؟!»
موسی باز هم عذرخواهی کرد و گفت «اگر بار دیگر سؤالی پرسیدم دیگر همراهی­ام نکن که عذرت موجه است».
آنها راه خود را ادامه دادند تا به شهری رسیدند و از هرکدام از اهالی آنجا خواستند که آنها را به دلیل گرسنگی و خستگی راه مهمان کنند، هیچ­کدام نپذیرفتند. سپس به دیواری رسیدند که در حال خراب شدن بود و خضر آن را تعمیر کرد. موسی به اعتراض گفت «اگر می­خواستی می­توانستی در قبال این کار اجرتی دریافت کنی!».
خضر در جواب گفت «این جدایی بین من و تو است. اکنون به تأویل آنچه نتوانستی در مقابلش صبر کنی آگاهت می­کنم:
آن کشتی برای چند انسان فقیر بود که با آن کسب روزی می­کردند؛ ولی سلطان آن منطقه همه‏ی کشتی­ها را به زور غصب می­کرد و من خواستم این کشتی را معیوب کنم که آن را غصب نکنند.
آن نوجوان فرزند پدر و مادری مؤمن بود که ترسیدیم آنها را به کفر و سرکشی بکشاند. پس تصمیم گرفتیم که پروردگارشان فرزندی بهتر و شایسته­تر به آنها عطا کند.
دیوار هم برای دو کودک یتیم در آن شهر بود که پدرشان فرد صالحی بود و زیر آن دیوار گنجی برای آن دو پنهان شده بود. پس خدای تو خواست که دیوار خراب و گنج آشکار نشود تا آنها بزرگ شوند و گنج خود را درآورند که رحمتی از جانب خدا برای آنان است.
من این کارها را از خودم انجام ندادم. این تأویل چیزی بود که بر آن صبر نداشتی!»

هنوز تمام نشده! ادامه‏ی مطلب را در پست پایین بخوانید!




موضوع مطلب : تفسیر, موسی, خضر, استخاره, هدایت, شکر, کفران نعمت


دوشنبه 89 مهر 19 :: 10:47 صبح ::  نویسنده : داود صلاحی